روزی که تو را یافتم و مهبوت عشق تو گشتم و تو را
مرحم زخم هایم قرار دادم آن روز را روز فرشته نامیدم .
روزی که عاشقانه به تو دل دادم و صید قلب رئوفت
شدم آن روز را روز عاشقی خواندم .
روزی که با نگاه سرشار از محبت تو گره ی مهر را بینمان
محکم ساختم آن روز را روز دلبستگی دانستم.
روزی که با دل به خون تپیده ی تو با بی وفایی انسان ها
آشنا شدم آن روز را روز همدلی نام نهادم .
امٌا امروز که از تو جدا هستم و جدایی مانعی برای رسیدن
به توست امروز را روز مرگ پرستو نام می نهم .
سلام دوست عزیز .
از اینکه من اولین نفری هستم که به وبلاگ جدید شما میام خیلی خوشحالم ....
امیدوارم توی این وبلاگ هم مثل اون یکی موفق و پیروز بشی .....
مطلب ساده و خوبی بود ....
منتظر مطالب بهتر شما هم هستیم ....
و من هم روزی را که چشم در چشمان آبی او گذاشتم را روز رهایی خود نام نهادم اما روزهاست در این رهایی اسیر و زندان شده ام ....
رهایی من در آن روز هیچ نبود جز زندان عشق ....
و من عاشقانه این زندان را میپرستم ....
سلام .. وبلاگ زیبا با گفتاری دلنشینی دارید ... خوشحال میشم شما هم به عنوان شخصی زیبا نگر بازدیدی از وبلاگ من داشته باشید ... شاد و موفق باشین ...................
سلام دوست عزیز من تازه به وبلاگ شما سر زدم شما بسیار زیبا می نویسی و قلم قوی دارید شما خوشحال هستم که وبلاگ شما رو می خونم امیدوارم همیشه موفق و موید باشید براتون آرزوی موفقیت و سلامتی می کنم
راستی به وبلاگ من هم سر بزنید خوشحال می شم
سعید فدائیان
سلام خیلی قشنگ بود
بازهم با قلم زیبایت وکلام دل نشینت داستان های نهان عشق را بر قلب هایمان حک کن