به نام او

         

 

       دوستان عزیزم سلام   دلم طاقت نداشت و برای همتون دلم تنگ شده بود این بود که برگشتم

       تو این مدت که نبودم خیلی اتفاق ها برام افتاد یکی   را از دست دادم اما کسانی را دارم که   ارزش بیشتری دارند  

           خدایا :

      من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی دارم که تو در عرش هم نداری من چون تویی دارم

      حالا خیلی خوبم شاد تر از قبل و با نشاط تر

        تقدیم به دوستای خوبم

 

 

                   

         زمانی بود که :

         نمیخواستم  هیچ وقت برگردم و پشت سر زندگیمو نگاه کنم

           خیلی تو زندگیم غصه داشتم   

           در جاده ی نقره ای  در راه رفتن به کلبه بودم

           غروب خورشید بود

        همین طور که به راهم ادامه میدادم روزگار را در کنار خود دیدم

        روزگار لبخندی به من زد و دو جعبه به من هدیه داد .

        یکی طلایی  یکی هم سیاه .

        سپس با همان لبخندی که بر زبان داشت گفت :این دو جعبه را به تو میدهم

         غصه هایت را درون جعبه ی سیاه بگذار و شادی  هایت را درون جعبه ی طلایی .

        روز به روز جعبه ی طلایی سنگین تر و جعبه ی سیاه سبک تر .

          از روی کنجکاوی در جعبه ی سیاه را باز کردم دیدم که جعبه سوراخ است و تمام غصه هایم

           بیرون میریزد .

         به روزگار گفتم چرا این جعبه را به من دادی ؟

          گفت این جعبه ی  سیاه را دادم تا غصه هایت را فراموش کنی

       گفتم پس جعبه ی طلایی را برای چه دادی ؟

                     : تا نعمت هایت را برشماری

 

 

         بیاییم دست همو بگیریم

         به هم کمک کنیم تا هیچ وقت اونو فراموش نکنیم خوبی هاشو فراموش نکنیم

         یادمون نره چقدر دوستمون داره و چه چیزهایی به ما داده

      خداوندا به خاطر تمام نعماتی که به من دادی سپاس گذارم

 

             دوست کوچک شما    قوی سفید

 

نظرات 8 + ارسال نظر
ساتیار شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:05 ب.ظ http://satiar.blogsky.com

سلام
امیدوارم که موفق باشی اگه تونستی یه سری به وب لاگ من بزن مرسی

یاس شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:23 ب.ظ http://lovelyrose.blogsky.com

عالی بود عزیزم ... سعی میکنم بازم نوشته هاتو بخونم ...

نرگس شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 05:45 ب.ظ

سلام...
خوبی؟؟
چی شده؟؟
تو که اصلا دیگه به من نمی گی چی شده؟
یه بار می گی اومد یه بار می گی رفت..
یه بار از ناراحتی که نیست می خوای بمیری حالا هم که از دستش دادی خدارو شکر می کنی؟؟!
نمی دونم چی بگم..!
با من تماس حاصل فرمایید لطفا
منتظرم

عاشق تنها شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 10:07 ب.ظ http://www.mordabeeshgh.persianblog.com

سلام و صد سلام به قوی سفیدی که حرفهایش همچون پر قو آدم و آرامش میده و از قشنگی به وجد میاره . امیدوارم هر کجا هستی خوب و سالم و موفق باشی . از اینکه نتونستم زودتر بیام معذرت میخوام امیدوارم که عذر خواهی منو پذیرفته باشید . در مورد کلام زیبایتون همین بس که واقعا از خوندنش تحت تاثیر قرار گرفتم و باز هم تاکید می کنم مثل همیشه زیبا مینویسی . دلت چون پر قو سفید و چون خود قو سبکبار باشی .

قوی سفید سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 08:06 ق.ظ

سلام
من از این همه لطفی که عاشق تنهای عزیزم در حق من دارد ممنونم.
واقعاْ نمیدونم چه جوری ازش تشکر کنم ؟
امیدوارم همیشه موفق باشید و به آرزوهای قشنگتان برسید

حسین سه‌شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:23 ب.ظ http://hamidia.mihanblog.com

سلام. خوشحالم که تو از دست نرفتی. ما رفتیم... راه سختی بود و کسی آب نداشت که تشنگی‌مان را دوا باشد ...هوا گرم بود و سایبانی برای دلمان نبود که هوایی بخورد یا چه می‌دانم سایه ی دیواری کاهگلی که بوی خوش کاه را از میان گل به مشاممان برساند. اما بویش هنوز هم در دماغم هست. شن را می‌گویم. شنهایی که کف پایم را سوزاند و من هنوز مصر بودم که باید به کعبه رفت. نمی‌دانم کعبه کعبه نبود یا راه راه کعبه که روزی خسته باز گشتم و گفتم بدرک راه نبردیم به اکسیژن آب ... آری به درک راه نبردیم به اکسیژن اب ... نمی‌دانم یک روز آمدم دیدم ماهی هم از آب بریده بود... شاید ایراد نه از کعبه بوده و نه از راه بله می‌توان گفت ... شاید ایراد از آب بوده ... اما مطمئنم که ایراد نه از من بوده و نه از تو ... همین ...

داداش یکشنبه 15 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 07:46 ب.ظ http://raahemaah.blogsky.com

سلام ، متن حسین کولاکه امیدوارم درک کنی هم منو هم متن حسینو ، به هر حال درک خواهی کرد یا حالا یا چند روز دیگه . دلشاد باشی

یه دوست دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:13 ب.ظ

غصه نخور دوست من /
می دونم ته تهای اون خوشحالیت یه کم غصه و نگرونی نشسته
خیلی ها از جمله خود من با درد عشق و رنج جدائی و مصیبت تنهائی آشنائیم
می دونم گفتن این حرفا چیزی رو برات تغییر نمیده
اما محکم باش ونزار این غصه ها تو رو از پا در بیاره
می دونم حوصله شنیدن همچین حرفائی رو نداری
اما تحمل مشکلات و غصه ها فقط با یاد خدا میسره
الا بذکر ا... تطمئن القلوب((دلها آرام می گیرد با یاد خدا))

تو هم ناراحت نباش
گذر عمر مرهمیه برای این دردها
اگه نمکی نباشه بر روی زخمها
برات آرزوی خوشبختی و سلامتی می کنم
امید وارم خیلی زود خوشحال ببینمت
و این روحیه شاد رو برا همیشه حفظ کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد